• تاریخ انتشار : 1403/05/15 - 12:29
  • تعداد بازدید کنندگان خبر : 109
  • زمان مطالعه : 3 دقیقه

دیدار مدیر پرستاری دانشگاه با خانواده شهیده سوگند آزرمی، پرستار دوران دفاع مقدس

ششمین دیدار با خانواده شهدا دانشگاه علوم پزشکی تهران، در قالب برنامه های شنبه های شهدایی با خانواده شهیده سوگند آزرمی دانشجوی پرستاری دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی معاونت فرهنگی و دانشجویی، دیدار با مهندس گلرخ آزرمی، خواهر شهیده سوگند آزرمی از شهدای بمباران هوایی هشت سال دفاع مقدس در روز شنبه 13 مرداد 1403 با حضور دکتر مهدی ابراهیمی، معاون فرهنگی دانشجویی، سیمین رنجبران مدیر پرستاری دانشگاه، دکتر شهرزاد غیاثوندیان، رئیس دانشکده پرستاری و مامایی و  دکتر احسان مقیمی، مسئول امور ایثارگران دانشگاه و سایر کارکنان دانشگاه انجام شد.

دکتر مهدی ابراهیمی، با تاکید بر آشنایی نسل جوان و دانشجویان با شهدای دانشگاه علوم پزشکی تهران گفت: طبق برنامه ریزی این معاونت، اولین شنبه هرماه به دیدار خانواده های معزز شهدا می رویم و به همین مناسبت ششمین دیدار درمحضر خانواده شهیده سوگند آزرمی هستیم که این دیدارها باعث خیرات و برکات بسیاری در زندگی و امورات می شود. ما در این کشور مدیون خون شهدا هستیم.

دکتر شهرزاد غیاثوندیان گفت: سوگند جان از دانشجویان سال سوم دانشکده بود که به فیض شهادت و رستگاری رسید این افرادی که به فیض شهادت نایل می شوند در زندگی روزمره خود الگو هستند، کارهایی می کنند که با دیگران متفاوت است، گویا گلچین می شوند و دارای ویژگی های خاصی هستند.

سیمین رنجبران بیان کرد: این دیدارها خیلی خوب است و  سپاسگزاریم که به ما اجازه دادید شما را از نزدیک ملاقات کنیم و یادآوری آن فضاها و خاطرات ممکن است خاطر شما را مکدر کند اما مانند واکسنی است که باعث یادآوری و ایمنی ما می شود.

مهندس گلرخ آزرمی، خواهر شهید سوگند آزرمی داستان غم انگیز شهادت خواهر و سایر اعضای خانواده و شرایط شهر در دوران دفاع مقدس و سرگذشت خود را برای حاضرین شرح کرد: در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم، پدرم در سال 1328 همزمان دو لیسانس از دانشگاه تهران گرفته است. مادرم برادرزاده آیت الله قدوسی است. من فوق لیسانس مهندسی شیمی از دانشگاه منچستر انگلیس گرفته ام و دوره دکترا می خواندم که انقلاب شد و درسم را نیمه کاره رها کردم و به ایران برگشتم. در خرمشهر کارخانه صابون سازی وجود داشت که مدیر آن کارخانه را رها کرده بود، در همین حین از من درخواست کردند مدیریت آنجا را به عهده بگیرم و من به خاطر خدمت به کشور این کار را پذیرفتم و با همسرم از مهر 1358 تا مهر 1359 در آن جا بودیم که در سال 1359 جنگ اتفاق افتاد و تا لحظه سقوط خرمشهر همان جا ماندیم.

تمام خیابان ها پر از خون بود. بعضی از شب ها مانند فیلم، صحنه های درگیری جلوی چشمم می آید هنگامی که شهر سقوط کرد ساعت دو بامداد من و همسرم را به همراه چند خانم دیگر از اهواز به تهران انتقال دادند. بعد از مدتی همسرم برای کمک به مجروحان به اهواز برگشت من هم با خودم فکر کردم همسرم رفته است و من هم باید بروم در آن زمان بچه سوم را باردار بودم.

در ماه آخر بارداری به تهران برگشتیم و در آن شب سوگند شیفت شب در بیمارستان بود اما اصرار داشت که در بیمارستان نماند تا بتواند از بچه های من مراقبت کندهمان شب پدر و مادرم به همراه دو خواهر همسر و دو فرزندم در خانه ماندند و من هم برای زایمان به بیمارستان رفتم که در همان زمان توانیر بمباران شد و تمام خانواده من به شهادت رسیدند.

در زندگی گاهی اوقات خدا را با تمام وجودم حس می کنم آنجا یک کتابی در گوشه ای دیدم کتاب را باز کردم پاکتی از درونش افتاد وصیت نامه سوگند بود بعد از خواندن وصیت نامه حالم تغییر کرد در وصیتنامه نوشته شده بود که می داند شهید می شود و من را دعوت به صبر و آرامش کرده بود.

بعد از این اتفاق من و فرزندم با یاری خداوند زندگی کردیم.هم اکنون که 72 سال سن دارم چندین بار به عنوان بانوی نمونه انتخاب شده ام چند کارخانه را بدون متخصص خارجی ساخته و راه اندازی کرده ام و هم اکنون مدیرعامل شرکت روغن نباتی شیراز هستم.

  • گروه خبری : اخبار مدیریت پرستاری
  • کد خبر : 273420
فاطمه پولادی
نویسنده

فاطمه پولادی

تنظیمات قالب